بسماللَّهالرّحمنالرّحیم این جلسه بسیار پرطراوت و جذّاب است. انسان جلوههای جوانی را در همهی حرکات و سکنات این جلسه مشاهده میکند. دانشجو، دانشآموز، طلبه، جوانان فارغالتّحصیل، جوانان مشغول به مشاغل آزاد، دختران و پسران، همه در برخورداری از گوهر جوانی شریکند. اگرچه من برای قشر دانشجو و دانشآموز و طلبه ارزش زیادی قائلم؛ اما امروز و در اینجا طرف خطاب من، جوان به حیث جوانی است. فرزندان عزیزم، با بیانهای گوناگون از اوّلِ جلسه تاکنون در مورد زمین ترکخورده و محیط کویری و هوای خشک این منطقه صحبت کردند؛ اما من وقتی این خیل جوانان، این مجموعهی احساسات پاک، این سخنان شیرین و اندیشههای بارور را مشاهده میکنم، گلشن سرسبز و فضای پُرطراوت و افق بسیار روشنی در مقابل چشم، در این استان مشاهده میکنم. اوّلین باری که من با نسل جوان این شهر روبرو شدم، تقریباً در سنّ و سال شما بودم؛ بیستوچهار سال داشتم. این موضوع به حدود چهل سال قبل برمیگردد. آن روز نوعی احساس مسؤولیت، مرا به زاهدان و به مرکز این استان کشاند. آن زمان این مرکز از مراکز فکر و اندیشه و بیانات در دیدار جوانان و دانشجویان سیستان و بلوچستان