بخش عمده قدرت در وجود انسانهایی است که میخواهند این قدرت را بهکار بیندازند. وقتی مجموعهای حقّانیت دارد و برای حق و آرمانها و ارزشهای والا تلاش و مجاهدت میکند و آماده است برای این مجاهدت، وجود و امکانات و همه توان خود را بهکار گیرد، قدرت واقعی آنجاست. مجموعهای که برای حق و ارزشهای حقّانی تلاش میکند، از قدرت به شکل حیوانی استفاده نمیکند؛ ظلم نمیکند، استکبار نمیورزد، انسانها را تحقیر نمیکند، به سرزمین دیگران تعرّض و تجاوز نمیکند، ملتها و منافع و امکانات آنها را از آنها سلب نمیکند و به خود متعلّق نمیسازد. این اخلاق قدرت معنوی است. قدرت مادّی از اخلاق بویی نبرده است و خبری ندارد. قدرتهای مادّی برای حق و ارزشهای حقّانی بهکار گرفته نمیشوند. منطق صاحبان قدرت مادّی، منطق جنگل است. چون قدرت مادّی دارند، حق را متعلّق به خودشان میدانند و این غلط است؛ این معادله باطلی است. امروز شما ببینید استکبار امریکا - که انقلاب اسلامی، مُهر باطلهای را از اوّل بر پیشانىِ آن دولت باطلخواه زده و چهره او امروز در دنیا آشکار شده است - در صحنه عالَم چگونه عمل میکند. آنچه به آن نمیاندیشد، حقوق انسانها و ملتها و اخلاق انسانی و رعایت حقوق مظلومان عالَم است. آنچه برای او بیشترین اهمیت را دارد، تأمین منافع استکباری است. وقتی قدرت مادّی در این جهت بهکار بیفتد، کرّ و فرّی دارد؛ اما امید فلاح و پیروزی نهایی برای آن نمیرود. وقتی قدرت، با معنای الهی معنا شد، امکانات مادّی را با پشتوانه معنوی، آنچنان بهکار میگیرد که حقوق انسانها تضییع نمیشود؛ تعدّی و