کشوری در اوّلِ کار مبتلا به چنین جنگ خونینی نشود، مجال بازسازی و مجال کارهای بزرگ برای آن وجود دارد. صدّام هشت سال از بهترین اوقات ما را به نفع آمریکا مشغول کرد؛ برای اینکه منافعشان به هم گره خورده بود. بعد که در سال ۱۳۶۹ صدّام به کویت حمله کرد، تضاد منافع پیدا شد و دیدند بلندپروازی این آدم طوری است که منافع آمریکا را در منطقه به خطر میاندازد؛ چون حمله به کویت، حمله به منافع آمریکا بود. اگر جلوِ صدّام را نمیگرفتند، ممکن بود پس از آن به عربستان سعودی هم حمله کند. خودِ او این را همان وقت هم میگفت ! میگفت من کویت را که بگیرم، میروم جلو، تا امارات، تا بحرین و تا قطر و تا هرجا که بشود ! نیّت صدّام این بود. خوب؛ اینجا منافعشان با همدیگر تضاد پیدا کرد. از اینجا فشارهای سازمان مللی و تبلیغاتی علیه صدام شروع شد. صدّام آدمی نبود که در مقابل آمریکا مقاومت کند. او حاضر بود کوتاه آمده و با آنها کنار بیاید، منتها آمریکاییها نمیتوانستند و صدّام معضلی برایشان بود. اگر آمریکاییها با او کنار میآمدند، رفقای خود را در خلیجفارس از دست میدادند. حکّام خلیجفارس حاضر نبودند که آمریکا صدّام را مجدّداً و مثل سابق تقویت کند، چون میترسیدند. از طرف دیگر، اگر بنا بود آمریکا صدام را بهکلّی زیر فشار قرار دهد، منافعی که در عراق هست از دست آمریکا میرفت. لذا تضادی برای آمریکا وجود داشت. عراق کشوری با اینهمه نفت، با اینهمه منابع و با حدود بیست میلیون جمعیت برای آمریکا در این نقطه مهمّ خاورمیانه خیلی جذّاب بود. آمریکا میخواست در عراق حضور داشته باشد، فعالیت کند، چپاول کند، اما نمیتوانست. بهخاطر اینکه اگر با صدّام کنار میآمد، از آنطرف مشکل وجود داشت و اگر کنار نمیآمد، این منافع از دست