و انسانی است. اگر منابع طبیعی باشد، اما منابع انسانی نباشد و یا رشد نیافته باشد، مثل این است که چیزی در دست نیست. به کشورهای عقب افتاده آسیا و آفریقا در دوران تسلّط استعمار نگاه کنید ! اینها منابع طبیعی داشتند؛ اما فرصت تربیت منابع انسانی پیدا نکرده بودند. از آن طرفِ مرزهایشان، از راههای دور، آدمهای زرنگ، حیلهگر و بیانصاف سر اینها ریختند و منابع طبیعیشان را غارت کردند و آنها را به کار زندگی خودشان زدند و قدرت خود را روزبهروز افزایش دادند. اگر منابع انسانی باشد، اما منابع طبیعی نباشد، باز هم یک جای کار لنگ است. کشوری که تولید ندارد، خودش سازنده و پرورنده نیست؛ دسترنج خود را مصرف نمیکند و همیشه متّکی به دیگران، تابع دیگران و در نتیجه مطیع دیگران خواهد بود. این هم بلای دیگری است که مستبّدان و حامیان بینالمللیشان بر سر کشورهای استبداد زده دوره قبل و امروز در برخی از نقاط عالم آوردهاند. چشم به دروازهها بدوزند تا از آن طرفِ مرزها برای آنها همه چیز بیاورند؛ افتخار هم بکنند کهپول میدهند و خارجیها برای آنها کار میکنند و اجناسشان را برای آنها میفرستند ! این افتخار کردن را من از یکی از متنفّذان رژیم طاغوت شنیدم. منطق را ببینید؛ چقدر کودکانه و ابلهانه است ! همین میشود که یک کشور برای نان و گوشت و اوّلیات زندگی و لباس و مصارف زندگی باید به تولیدکننده خارجی چشم بدوزد؛ چون خود در صدد تربیت نیروی انسانی ماهر برنیامده است؛ به تن خود زحمت نداده است و کارگر و معلّم را قدر ندانسته است.