تفکّرات مارکسیستی در ایران خیلی رواج داشت، یکی از قلمهای عمدهی تبلیغاتىِ کمونیستها کوبیدن منطق ارسطویی و منطق شکلی بود که در مقابلِ منطق دیالکتیک فحش محسوب میشد؛ میگفتند اینها طرفدار منطق ارسطوییاند ! تا این حد فلسفهی اسلامی و مبانی فلسفهی اسلامی و از جمله منطق را ضدّارزش کرده بودند. این کار، حساب شده صورت گرفته است. البته نمیگوییم هر دانشجو یا استادی وارد فلسفهی جدید شد، لابد با « سی. آی. ای » ارتباط دارد؛ نه، اما این یک فکرِ اساسی شد. کسانی که پیشروان این کار بودند - امثال فروغی و دیگران - ارتباطات سیاسی و خارجی و تلاشهایشان مشخص است. امروز هم آدم قرائن و شواهدی را مشاهده میکند که کسانی میخواهند درست نقطهی مقابل ما - که فلسفه را یک امر کاملاً خواصی قرار دادهایم - حجمهای قوىِ فلسفی را بیاورند. برخلاف یک فقیه که مثلاً مینشیند مسأله میگوید، اصلاً بروز و ترشّح فلسفه از درون انسان به بیرون است؛ این تربیتِ حوزههای علمیهی ما بوده؛ اما آنها بعکس، فلسفه را در سطوح مختلف ترویج کردند. یکی از رشتههای تألیف و کار فلسفی، نوشتن فلسفه برای کودکان است. کتابهای فلسفىِ متعدّدی برای کودکان نوشتهاند و ذهن آنان را از اوّل با مبانی فلسفیای که امروز مورد پسند لیبرال دمکراسی است، آشنا میکنند. یقیناً در نظام شوروی سابق و دیگر نظامهای مارکسیستی اگر دستگاه فلسفه برای کودکان و جوانان بود، چیزی بود