بیانات سال 82


است که انسان را وادار میکند هفت سفر پیاده به حج برود و به همه‌ی زخارف دنیوی بیاعتنایی کند. البته نمیخواهیم بگوییم هرکس در این دستگاه فلسفی قرار نداشته باشد، اهل دنیاست؛ نه، اما این راه خوبی است. راه فلسفه باید راه تدیّن و افزایش ارتباط و اتّصال انسان به خدا باشد؛ این را باید در آموزش فلسفه، در تدوین کتاب فلسفی، در درس فلسفی و در انجمن فلسفه - همین که به آن اشاره شد - رعایت کرد. اهل فلسفه‌ای که ما قبلاً دیده بودیم، همه همین‌طور بودند؛ کسانی بودند که از لحاظ معنوی و الهی و ارتباطات قلبی و روحی با خداوند، از بقیه‌ی افرادی که در زمینه‌های علمىِ حوزه کار میکردند، بهتر و زبده‌تر و شفّافتر بودند.

از قول جناب آقای جوادی فرمودند « محبّ قال و مبغض قال »، که درست هم هست. من عامل دیگری هم سراغ دارم و آن، رقیب سازی برای فلسفه‌ی ما در دوره‌ی اخیر است. به اعتقاد بنده، قرائن و شواهد نشان میدهد فلسفه‌هایی که در ایران رایج شد - و الان هم اوج آن است - عادّی نبود. خواستند برای فلسفه‌ی اسلامی رقیب درست کنند؛ لذا فلسفه‌های غربی را آوردند و ترجمه و ترویج کردند. با غفلت حوزه‌های علمیه‌ی ما تدریجاً کار به جایی رسید که هر وقت در محیطهای دانشگاهی اسم فلسفه برده میشد - الان هم تقریباً همین‌طور است - ذهن به سمت « کانت » و « هگل » و امثال اینها میفت و تصوّر میشد اصلاً فلسفه محصول تفکّر اینهاست. زمانی که

«7»