ما رسیده، همه همین را تأیید میکند. بنابراین شرط بحرانآفرینی امریکا از نظر خودشان این است که احتمال توفیق در آن زیاد باشد. اگر احتمال توفیق کم باشد، اقدام نخواهند کرد. در افغانستان آنچه به امریکاییها کمک کرد، جبهه شمال بود. مجموعهای در شمال افغانستان وجود داشت که بهشدّت مسلّح بود؛ امکانات هم داشت، کمک هم میشد و با رژیم طالبان مخالف بود. در عراق هم - همانطور که عرض کردم - مخالفت و دشمنیهای مردم با رژیم آن کشور، به امریکاییها کمک کرد. هرجای دیگری هم امریکاییها بخواهند ماجراجویی کنند، به همین عناصر احتیاج دارند؛ یا باید مردم دشمن آن نظام باشند، یا باید در داخل آن کشور مجموعه منسجمی در اختیار داشته باشند تا بتوانند به آن تکیه کنند؛ شاید هم هر دو را لازم داشته باشند. اگر چنین شود، آنگاه برای آنها مقرون به صرفه خواهد بود که وارد بحران شوند، والّا پیروزی برای آنها نامحتمل است. با این توجّه، ببینید نقش فعالیتهای تبلیغاتی و تقابل نظری امریکا با جمهوری اسلامی، از نظر آنها چقدر مهمّ است. آنها به تبلیغات و تقابل نظری احتیاج دارند، به بیایمان کردن مردم نسبت به مبانی نظام احتیاج دارند؛ همچنانکه به بیاعتقاد کردن مردم نسبت به فضایل و پایبندیهای اخلاقی احتیاج دارند. اینها چیزهایی است که مردم را از نظام اسلامی جدا میکند و پیوند مستحکم بین نظام و مردم را از هم میگسلد. امروز دشمنان ما همه نیروی خود را روی این گذاشتهاند. البته این کار در مورد ایران آسان نیست؛ این را خود امریکاییها هم میدانند. آنها میدانند که ایران نه عراق است، نه افغانستان و نه حتّی مثل بعضی از کشورهای