ادامه میدهیم و فکر میکنیم باید ادامه داد. میگوییم بالاخره آنها از این راه رفتهاند، ما هم باید برویم. راه پیموده شدهای است؛ اما فاصله آنها با ما زیاد است. من یک وقت در یکی از همین مجموعهها به دوستان دانشگاهی گفتم: ما میرفتیم؛ او به دوچرخه دست یافت و فاصلهاش را با من زیاد کرد. بعد چون فاصله زیادی باید میپیمود، به اتومبیل دسترسی پیدا کرد و از آن بهره برد؛ اما بنده تازه به دوچرخه رسیدهام ! به این ترتیب باز فاصله بیشتر شده است. او اکنون به وسیله سریعالسّیرتری رسیده است؛ آیا بنده باید بنشینم غبار حرکتش را تماشا کنم و یا در حسرت این پیشرفت، غمگین شوم و بسوزم و بسازم ؟ ما باید چهکار کنیم ؟ جنبش تولید علم - که بنده دو سه سال است آن را در دانشگاهها تکرار میکنم - ناظر به این قضیه است. تولید علم یعنی رفتن از راههایی که به نظر، راههای نارفتهای است. البته این به آن معنا نیست که ما راههایی را که دیگران رفتهاند، نرویم و به تجربههای دیگران بیاعتنایی کنیم؛ بلکه به این معناست که به فکر باشیم. در این دنیای عظیم و در این طبیعت بزرگ، ناشناختههای فراوانی وجود دارد که دانش پیشرفته امروز هنوز به آنها دست نیافته است. ناشناختهها بسیار فراوان است و به گمان زیاد بهمراتب بیشتر از چیزهایی است که بشر تاکنون به آنها دست یافته است. باید دقّت کنیم، فکر کنیم و به دنبال کشف ناشناختهها باشیم. باید همان استعدادی را که گفته شد و بنده هم میدانم مغز و فکر ایرانی آن را دارد، بهکار بیندازیم. راههای میانبُر را پیدا کنیم و از بدعت و نوآوری در وادی علم، بیمناک نباشیم. این