بیانات سال 83


مطلق - بجز استثناءهایی - درگیر بیتفاوتی و بیهدفی و عدم درک چشم‌انداز آینده بودند؛ مثل ماشینی که ماده‌ی خامی را در آن میریزند و محصولی از آن طرف بیرون می‌آید.

کشور ما و ملت بزرگ ما و بخصوص طبقه‌ی جوان ما آن روز به‌طور عام - فقط استثناءها بیرون بودند - دچار غفلت بود. در میان این غافلین آدمهای متدین و متورع هم بودند، آدمهای بیدین و لاابالی هم بودند؛ کسانی هم بودند که اهل گناه نبودند، جوانهای پاکی بودند؛ اما در غفلت عمومىِ جوانها همه همراه بودند. بزرگترین کاری که نهضت اسلامی در ایران انجام داد، تلنگر زدن به ما ایرانیها بود تا از خواب غفلت و بیتفاوتی و بیاعتنایىِ به آینده خارج شویم. سعدی در گلستان - داستان دوم یا سومِ باب اول - حکایت مجموعه‌ی دزدانی را ذکر میکند؛ میگوید اینها میخواستند به افرادی حمله کنند؛ اما « اولین دشمنی که بر ایشان تاخت، خواب بود »؛ قبل از این‌که دشمن بیرونی بیاید، یک دشمن از درونِ خودشان بر آنها غلبه کرد؛ آن دشمن عبارت بود از خواب. ما خواب بودیم، انقلاب ما را بیدار کرد. من خودم وقتی از سه هزار و صد سال تاریخ همدان یاد میکنم، احساس افتخار میکنم. همدان خانه‌ی من هم هست. سه‌هزاروصد سال شهری سر پا بماند، آدم احساس افتخار میکند؛ اما این یک بعد قضیه است. بعد دیگر قضیه این است که در این سه‌هزار و صد سال تاریخ ایران - که نماد آن، همدان است - ما مردم ایران آیا آن‌چنان که پیغمبران الهی و ادیان الهی و بعثت الهی از انسان خواسته است، بر سرنوشت خود حاکم بوده‌ایم ؟ خودمان را یافته‌ایم ؟ برای آینده‌ی خودمان طراحی کرده‌ایم ؟ بهترین دوره‌های این

«5»