بیانات سال 83


این دو دعا به هم نزدیک است؛ هر دو عاشقانه است. در مناجات شعبانیه: « و ان ادخلتنی النّار اعملت اهلها انّی احبّک »؛ جهنم هم که من را ببری، فریاد می‌کشم تو را دوست دارم. و در دعای کمیل: « لان ترکتنی ناطقا لاضجّن الیک بین اهلها ضجیج الاملین و لاصرخنّ الیک صراخ المستصرخین و لابکینّ بکاء الفاقدین »؛ اگر به من در جهنم اجازه بدهی و نطق را از من نگیری، فریاد می‌کشم؛ فریادِ امیدواران، فریادِ دلدادگان و فریادِ دلباختگان را.

باید با اینها مأنوس بشویم و قدری دلمان را نرم کنیم. این دل چیز عجیبی است؛ گاهی اوقات به وسیله‌یی که انسان را به اوج آسمانها و اوج معنویت می‌برد، تبدیل می‌شود؛ گاهی هم بعکس، به سنگ سنگینی تبدیل می‌شود که بسته شده به پای انسان و انسان را تا اعماق آب، تا اعماق دره فرو می‌برد؛ غرق می‌کند؛ پدر انسان را درمی‌آورد. اگر دل را به پول و به شهوت جنسی و به مقام و به این چیزها دادید، این همان سنگ سنگین است؛ دل دیگر نیست. در آن صورت:

ده بود آن، نه دل که اندر وی

گاو و خر بینی و ضیاع و عقار

آن دلی که انسان در آن عشق اتومبیل فلان‌جور دارد، آن دل نیست، گاراژ است ! بنگاه معاملاتی است ! آن دلی که همه‌اش در آن میل جنسی موج می‌زند، دیگر دل نیست، آن عشرتخانه است. شاعر، آن زمان که ضیاع و عقار و زمین و ملک و گاو و خر در زندگی نقش داشته، از اینها نام برده و

«9»