بیانات سال 83


مولوی میگوید: دختر یک مرد مسیحی بشدت عاشق اسلام و دلباخته‌ی معارف اسلامی شد و اسلام آورد. این مرد مسیحی خیلی ناراحت بود. در آن شهر، یک عده مسیحی بودند و یک عده مسلمان. آن شهر، هم مسجد داشت و هم کلیسا. یک روز این مسیحی پیش مؤذن آمد و بعد از این‌که خیلی به او احترام گذاشت، پول و هدیه هم به او داد و گفت از شما خیلی متشکرم. مؤذن تعجب کرد که او از چه تشکر میکند. مرد مسیحی گفت تو من را نجات دادی؛ چون دختر من عاشق و علاقه‌مند به اسلام شده بود؛ اما یک روز وقتی صدای اذان تو را شنید، از اسلام زده شد و گفت اسلامِ این مؤذن را نمیخواهم !

ما اگر بد اذان بگوییم، عشاق اسلام را از اسلام میرمانیم. ما باید خوب و خوش‌صدا اذان بگوییم. اذان ما همین معارفی است که میگوییم؛ همین صدا و سیمای ماست.

به نظر من سیاست کلی صدا و سیما باید تقویت مدیریت‌های اجرایی کشور باشد. من توصیه نمیکنم که صدا و سیما ضعف‌ها و نارساییها و کمبودها و خدای نکرده خیانتها را پوشیده بدارد؛ نه، ضعف‌ها را هم بگوید؛ دردهایی که جلوی چشم مردم است، عیبی ندارد صدا و سیما به آنها بپردازد؛ منتها طرح این دردها و ضعف‌ها و نارساییها باید به‌گونه‌یی باشد که اولاً مردم را مأیوس نکند، ثانیاً مدیریت را تضعیف نکند.

توفیقات دولت را بگویید. نشان دادن توفیقات و پیشرفتهای کشور حتماً نباید از زبان مسؤولان و دست‌اندکاران باشد. فرضاً رئیس جمهور میرود و

«18»