بیانات سال 83


رگ‌زن، هم رگ را میزند، هم مرهم میگذارد؛ هم خون را میگیرد، هم خون را بند میآورد؛ خونِ زیادی را میگیرد، اما نمیگذارد خون اضافه‌ی براندازه‌ی لازم هم از رگ بیرون برود؛ مرهم هم میگذارد. نقش ماها این‌گونه است. اگر ما عمامه‌ییها درست نقش خود را بشناسیم و بتوانیم آن را ایفا کنیم، دنیا را آباد خواهیم کرد. ماها گاهی کوتاهی میکنیم؛ سراغ همان راه‌هایی میرویم که اهل دنیا رفته‌اند؛ آنگاه کار ما خراب میشود. یک تاجر، یک زمیندار، یک زمین‌خوار، یک مقاطعه‌کار، چه عمامه سرش باشد، چه شاپو سرش باشد، چه کراوات ببندد، چه تسبیح دست بگیرد؛ بالاخره حقیقت او که فرق نمیکند. اما اگر عمامه سرمان گذاشتیم و دنبال همان کارهایی بودیم که پاپیون زن‌ها و کراوات زن‌ها و بقیه‌ی اهل دنیا دنبال آن هستند، ما هم مثل آنها هستیم. لباس که تغییر اساسی ایجاد نمیکند؛ باید دید دل، جایگاهِ چیست. « دِه بُود آن، نه دِل، که اندر وی گاو و خر بینی و ضیاع و عقار ». دلی که به دنبال تجملات و زخارف دنیاست، دیگر دل نیست؛ دکان زرگری است؛ هرچند شاعر میگوید دِه است. اول باید دلمان را پاک کنیم: « من نصب نفسه للنّاس اماما فعلیه ان یبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره »؛ کسی که پیشاهنگ، پیشوا و جلودار جمعیتی میشود، اول باید خود را آماده کند. اگر بنده و جنابعالی میخواهیم صد نفر را به دنبال خود بکشانیم - چه برای کوهنوردی، چه برای بیابانگردی، چه برای یک رزمایش - اول باید قوت راه رفتن را در خودمان ایجاد کنیم؛ والّا اگر ده قدم رفتیم و بعد گفتیم آخ قلبمان گرفت، پایمان خسته شد، این صد نفر هم هرچند چهار نفرشان همت کنند و بروند، اما دیگر نمیشود اینها را به مقصد رساند. راه معنویت هم همین‌طور است؛ خودمان را باید درست کنیم. روحانیت خیلی قدر و

«3»