ادامه پیدا کرد. حرکت استعمار یعنی حضور قدرتهای مسلط نظامی و سیاسىِ دنیا در کشورهایی که میتوانستند با استفاده از زور در آنها حضور پیدا کنند و منافع خودشان را از آنجاها تأمین کنند و در واقع از موجودىِ مادی و معنوی آن کشور سرمایهیی برای خودشان بسازند، همان چیزی که آنها اسمش را استعمار گذاشتند و امروز هم اطلاق میشود - میدیدم هرجا که اینها وارد شدهاند، اگر این توانایی را پیدا کردهاند که فرهنگ آن ملت را مضمحل کنند و تحت تأثیر قرار دهند و تضعیف کنند، پایههای قدرتشان در آنجا مستحکم شده و اگر در جایی فرهنگ ملی و بومی بهخاطر کهنسال بودن، ریشهدار بودن و برجسته بودن مضمحل نشده و از بین نرفته، استعمارگرها و اشغالگرها نتوانستهاند مدت زیادی از آنجا منافع خودشان را تأمین کنند و ناچار شدند که آن منطقه را رها کنند. این در مورد همهی جهانگشاییها و کشورگشاییهای دورانهای گذشتهی تاریخ هم - که ما در تاریخ میخوانیم - صادق است. آن کشورگشاهایی توانستهاند در سرزمینهای گشوده شدهی با شمشیر، با زور پایدار بمانند و مقاصد و سلطهی خودشان را در آن سرزمینها اعمال کنند، که توانسته باشند فرهنگ آن کشور را در مشت و در اختیار بگیرند. حالا گاهی یک فرهنگ را ریشهکن میکنند؛ مثل اینکه زبان یک کشور را بکل از بین میبرند. شما الان ملاحظه کنید که آفریقا، امریکای لاتین و بسیاری از کشورها، زبان بومی اصلاً ندارند. پرتغالیها و اسپانیولها آنجا آمدند و زبانها را عوض کردند؛ زبانهای بومی و بسیاری از نشانههای فرهنگ را از بین بردند؛ البته یک جاهایی هم نتوانستند. فرهنگ ستون فقرات حیات یک ملت و هویت یک ملت است.