بیانات سال 83


یک دانشمند و یک محقق، همچنان است که برای یک آدم کارگر ساده؛ یعنی این احساسات و نیازهای اصلی، در همه یکسان است. در این جهت، یک ثروتمند مثل یک فقیر است؛ هر دو دلشان میخواهد وقتی وارد خانه شدند، خانه به آنها آرامش و امنیت و احساس راحتی و آسودگی بدهد؛ این را همه ی مردها میخواهند. همهی زنها هم میخواهند وقتی شوهرشان وارد خانه شد، خانه را پر از شیرینی و شادی کند؛ خانه برایشان محیط راحتی و شادی شود؛ زیرا هر دو خستگی دارند؛ زن کارهایی دارد و مرد هم کارهایی؛ حالا مرد در چالشهای زندگی، زن هم یا در چالشهای زندگی و کارهای سیاسی یا در خانه و با تربیت فرزند؛ هر دو خسته اند. وقتی که زن و شوهر در پایان کار روزانه یا در وسط روز به هم میرسند و همدیگر را میبینند، هر دو از هم توقع دارند که بتوانند محیط را شاد، سرزنده، قابل زیست و رفع کننده ی از خستگی بسازند؛ این توقع بجایی است و بیجا هم نیست که هر دو از یکدیگر توقع داشته باشند. اگر بتوانید این کار را بکنید، زندگی شیرین خواهد شد. ای بسا کسانی که خیلی ثروتمندند؛ اما این زندگی شاد را ندارند؛ در خانه درگیری، دعوا و دلخوری دارند. ای بسا کسانی که خیلی در جامعه معتبرند؛ عنوان دارند، رئیسند؛ اما در خانه شان هزار مشکل دارند. همان آقایی که ممکن است دستیار یا کارگر زیر دست و کارمندش جرأت نکنند به او بگویند بالای چشمت ابرو، و حرف او را مطیعانه گوش کنند، در داخل محیط خانواده ممکن است مدعی داشته باشد؛ زن بداخلاق و تنبل، یا محیط بد، که به جای اینکه برای او آرامش درست کند، خراب میکند. بنابراین اینها با ثروت و فقر و عنوان و بیعنوانی و در تهران یا فلان روستا بودن، هیچ تفاوتی نمیکند؛ همه ی انسانها به این امنیت زندگی

«4»