سال از بروز این تفکرات گذشته بود، اشکالات و خدشهها و نسخها و ردهای فراوانی هم بر آن وارد شده بود؛ تازه آقایان متجدد ایرانی، آن روز رفتند سراغ همان تفکرات، همان روشها و حتّی همان منشهای شخصیتىِ ظاهری؛ یعنی لباس پوشیدن، ریش گذاشتن، سبیل گذاشتن و زلف گذاشتن. داگلاسْ نامی در یک گوشهی فرنگ پیدا شده بود و سبیلش را به شکل خاصی اصلاح کرده بود؛ در ایران این سبیل شد مُد ! زمان جوانی ما بیتلها خط ریش کج میگذاشتند؛ جوانهای ما بعد از آنکه سالها از بروز چنین پدیدهای گذشته بود، از آنها تقلید میکردند ! این، تجدد است ؟! این، قهقرا رفتن و عقبگرد است؛ اینکه تجدد نیست. البته مخالفتهایی هم که با این تجددها میشد، سطحی بود؛ این را هم به شما بگویم. نوع مخالفتی که با تجدد و موج تجددگرایی در ایران پیدا شد - چه در اواخر دوران قاجار، چه در دوران پهلوی - بنده آن را نمیپسندم؛ از قدیم هم اینطور عکسالعملها را نمیپسندیدم؛ چون سطحی برخورد میکردند. آنها در تقلید از غربیها افراط میکردند، اینها هم در مقابل تحریم میکردند. زمان جوانی ما شعرهای عوامانهای معروف بود. میگفتند: