بیانات سال 84


است. به هر حال، به روحانیت ظلم شده است. یک قدری شما روی این مسأله تکیه کنید.

شما در کتابتان، تعبیر کردید « حکومت حاج‌آقا نورالله ». خیلی خوب، اسمش همین « حکومت حاج‌آقا نورالله » باشد؛ اما آنچه وجود دارد، عبارت است از بار بر دوش‌گیری حاج‌آقا نورالله در شهر اصفهان، با آن همه تعارضات و در میراث ظل‌السلطان؛ اینها چیزهای کمی نیست. انسان از دور نمیتواند درست عظمت، حجم و اهمیت این کارها را لمس کند. بنابراین، این هم یک بُعد دیگر است که به آن توجه بشود.

مرحوم حاج‌آقا نورالله انصافاً از یک نظر، قله‌ی این خاندان است. ایشان از لحاظ علمی، شاگرد میرزا و اصحاب سامره است که چند سالی در آن‌جا زندگی کرده و برگشته و شاگرد پدرش - یعنی همان مکتبِ مرحوم شیخ محمدتقی، صاحب حاشیه - است که در اصفهان رواج پیدا کرد و مکتب علمی شد و علمای بزرگی را هم تربیت کرد.

از لحاظ فهم سیاسی هم بسیار مرد فهیم و جلوتر از زمان خودش بود؛ هم در قضیه‌ی مشروطه، انسان این مسأله را مشاهده میکند، هم در قضیه‌ی رضاشاه. این حرکتی که ایشان در ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶ شروع کرد که قم را پایگاه خودشان قرار داد و انتظاراتی را از رضاشاه مطرح کرد، کارهای خیلی بزرگی است؛ منتها آن استبداد رضاخانی و سرنیزه و قلدرىِ رضاخانی نگذاشت این قضیه موج پیدا کند؛ والّا اگر یک مقدار

«5»