بیانات سال 84


با رضاشاه هم که مقابله کردند، برای همین مسأله بود. درست است که مبارزات مرحوم حاج‌آقا نورالله در دو بخش تقسیم میشود: بخشِ مقابله‌ی با خارجی؛ و بخشِ مبارزه‌ی با استبداد. این دو بخش، کاملاً در زندگی ایشان و در مبارزات ایشان محسوس و قابل تفکیک است؛ لیکن با رضاخان هم که ایشان مبارزه میکند، گویی برایش کاملاً روشن است که رضاخان پیش‌کرده‌ی همان خارجی است، که آمده. این، همان چیزی است که برای نسل امروز ما، جزو واضحات است؛ اما آن روز این قضیه جزو واضحات نبود؛ روشن نبود. آن روز حتّی کسانی با شعارهای رضاشاه جذب میشدند و حرف او را باور میکردند ! من در یکی از همین نوشته‌ها - که انسان دلش نمی‌آید از بعضیها که آدمهای خوبی هم بودند، اسم بیاورد - تعبیری دیدم که تعبیرِ ستایش‌آمیزی از رضاشاه بود ! البته اسم نیاورده بود، اما پیدا بود که مقصودش رضاشاه است. اینها کسانی بودند که قطعاً رضاشاه میخواست ریشه‌ی آنها را بِکند، و کند؛ اما از این قبیل تصورات و توهمات و اشتباهات وجود داشت؛ ولی برای ما، امروز روشن است. انسان احساس میکند که مرحوم حاج‌آقا نورالله، آن روز میفهمید که مبارزه‌ی با رضاشاه، فقط مبارزه‌ی با نظام اجباری و کلاه فرنگی نیست؛ بحثِ این است که یک آدمی بر سر کار آورده شده و بَرکشیده شده، برای این‌که اهداف انگلیس را در ایران پیاده کند. او این را حس میکرد و میخواست با آن مقابله کند؛ منتها برای مقابله‌اش شعار پیدا میکند؛ مثل همین شعارِ مقابله با نظام اجباری و همین

«8»