این مفاهیم را مجرد و انتزاعی بدانیم؛ اینها مفاهیم واقعی است؛ در میدان زندگی است. عدالت را باید در برنامههای گوناگون معنا کنید. آنچه مربوط به عدالت و خدمت به امور اقتصادی و مادی مردم است، در سیاستهای برنامهی چهارم وجود دارد؛ که از جملهی آنها تقویت پول ملی، مهار تورم و گرانی، کم کردن شکاف و فاصله بین دهکهای بالا و پایین جامعه و از این قبیل است. این سیاستها باید به برنامه تبدیل شود؛ و الّا خود عنوان « عدالت » یک هدف آرمانی است. سیاستهایی که میتواند ما را به عدالت برساند و برنامههایی که میتواند این سیاستها را محقق کند، باید مورد توجه قرار بگیرد. البته در برنامهی چهارم در این زمینه مشکلاتی وجود دارد؛ این مشکلات هم باید برطرف شود؛ برنامه واقعاً طبق سیاستها تحقق پیدا کند تا بتوان امیدوار بود که با این برنامه به آن سیاستها خواهیم رسید. سرفصل بعدی، غفلت از مبانی اقتدار ملی و موجبات پایههای اصلی اقتدار ملی است. یک ملت برای اینکه به سعادت معنوی برسد، برای اینکه به آزادی برسد، برای اینکه به قلههای معرفت برسد، احتیاج دارد به اینکه قوی و مقتدر باشد؛ گر چه آن چیزها هم خودش از موجبات اقتدار است. یک ملت ضعیف، یک ملت توسریخور، یک ملت وابسته و دنبالهرو، ملتی که چشمش به دست و دهان دیگران است،