اینها موفقیتهای بزرگی هم به دست آورده بودند. حتّی در دنیای دو قطبی با همهی اختلافاتی که بین آنها بود، چون مبنای کارِ هر دو مادیگری بود، در بسیاری از مسائل، جهتگیریشان در نهایت، یک جهتگیری بود. آنها هم در فکر استکبار بودند، منتها دنیا را تقسیم کرده بودند. اگر ملتی هم به فکر آزادیخواهی، استقلال و ایجاد یک نظام مستقل میافتاد، آنروز دنیای مارکسیستی - و به گمان خودشان سوسیالیستی - میرفتند روی آنها دست میگذاشتند و آنها را در پنجهی اقتدار آهنین خودشان میفشردند؛ که ما دیده بودیم برخی از کشورهایی را که ملتشان خون داده بودند، فداکاری کرده بودند، کار کرده بودند و انقلابی علیه یک طاغوت بهوجود آورده بودند؛ اما بعد در دام مارکسیستها افتاده بودند. فشاری که بر آنها وارد میآمد، از فشاری که قبلاً بر آنها وارد میآمد، اگر بیشتر نبود، کمتر نبود. در مقابل یک چنین دنیای مادی، در مقابل یک چنین جبههی استکباری، در مقابل دستگاه عظیم سیاسی دنیا - که بویی از معنویت نبرده است - نظامی بر پایهی معنویت شکل گرفته؛ پرچم معنویت را بلند کرده؛ مردم را به خدا و معنویت دعوت میکند؛ وعدهی بهروزی دنیوی را از راه گرایش به دین و تمسک به احکام و معارف الهی به آنها میدهد و آزادی مردم و استقلال جامعه را با تمسک به دین تأمین و تضمین میکند. وجود این نظام برای آنها قابل تحمل نیست.