این بنا را بر روی دوش آنها قرار دهد. در تمام مدت آن ده سال - که بیش از صد سال کار در این ده سال متراکم شده است - پیغمبر در همه جا؛ در بحبوحهی جنگ، در هنگام ساختن، در هنگام عبادت کردن، در هنگام گفتگو کردن با مردم، بنای هویت انسانهای مخاطبِ خودش را فراموش نکرد؛ پیغمبر در غوغای جنگهای خطرناک مثل احزاب، بدر و اُحد هم انسانسازی میکرد. آیات قرآن را ملاحظه کنید ! « انسانسازی » هدفِ این تبلیغ است و این، یکی از بزرگترین کارهاست. از دو طرف نباید لطمه بخوریم: نه ما باید مسائل سیاسی را بکلی از حیطهی حرف و گفت و تلاش و مجاهدتِ تبلیغی خودمان خارج کنیم؛ آنچنان که دشمنان روی آن دهها سال سرمایهگذاری کردند، ولی نهضت اسلامی آمد و این سرمایهگذاری را آتش زد و از بین برد و گفتار و اندیشهی سیاسی را وارد متن فعالیتهای دینی کرد، و نه از این طرف باید بیفتیم که تصور کنیم همهی منبر، همهی تبلیغ، همهی مخاطبهی با مردم و با مؤمنین، یعنی این که بنشینیم مسائل امریکا و اسرائیل و مسائل سیاسی را تحلیل کنیم؛ نخیر، یک کارِ واجبتر اگر نباشد، واجب دیگری وجود دارد و آن، دلِ مخاطب شماست. دل و جان و فکر او را بایستی تعمیر و آباد و سیراب کنیم. البته این به یک منبع درونی احتیاج دارد. ماها باید یک چیزی در خودمان داشته باشیم تا بتوانیم این تأثیر را بر مخاطب بگذاریم، والّا نمیشود. در آن سرمایهی درونی، باید عنصر فکر و منطق باشد؛ باید به فکر و منطقِ درست مجهز شویم،