گاهی اینقدر از ما نمیپرسند که دلمان میگیرد؛ میگوییم بپرسند تا بتوانیم یک چیزی را بگوییم. دانشجو باید بپرسد، تا آنچه را که میشود گفت، به او بتوان گفت. بهترین کسانی که میتوانند در مسائل دینی، اعتقادی، سیاسی، معرفتی، توحیدی، پرسشگری کنند، جوانانِ دانشجو هستند. با این زمینه و استعداد، ما بایستی برای محیط دینی دانشجو و فضای تربیتی، دینی و فرهنگی دانشگاهها تلاش کنیم. در همین زمینه، مسئلهی اعتماد به نفس ملی را - که حالا چون متداول است، میگویند غرور ملی؛ چون کلمهی غرور، کلمهی قشنگ خوشمعنایی نیست؛ اما حالا متداول است. مراد همان احساس افتخار و اعتماد به نفس ملی است - باید در دانشجو زنده کرد. ما از اول، درسهایمان اینطور بوده که اسم دانشمند یونانىِ قدیم - طالس فرض بفرمایید - تا دانشمندان گوناگون غربی در قاعدهی هندسه یا در فرمول شیمی را میشناختیم؛ و همینطور دانشمندان دیگر را تا امروز؛ اما به قدر یک تاریخ علمنویس مانند « جرج سارتُن » - من سی چهل سال پیش، هم کتاب « پیر روسو » را که تاریخ علوم است، هم کتاب « جرج سارتن » را دیده بودم - که دورههای علمی اسلامی را تقسیم میکند به دورهی جابربنحیان، دورهی خوارزمی و دورهی فلان، دانشمندان خودمان را نمیشناسیم ! دانشجوی ما آنها را نمیشناسد، ولی آنها میشناسند ! خیام را به عنوان یک دانشمند و یک ریاضیدان بزرگ در دنیای غرب میشناسند؛ اما دانشجوی ما خیام را مثلاً با کوزهی گلىِ می میشناسد؛ اگر هم بشناسد. نمیداند خیام که بوده است. ببینید اینها موجب میشود که آن اعتماد به نفس ملی از دست برود و دانشجوی ما سابقهی علمی، گذشتهی علمی و میراث