همین شهریار بعد از آنکه انقلاب پیروز شد - همانطور که دوستان اشاره کردند - در این قریب ده سال که بعد از پیروزی انقلاب ایشان زنده بود، بدون اینکه کسی از او مطالبه کند، بدون اینکه توقّعی به او ابراز بشود، خود او در خدمت این فکر، این جریان و این حرکت عظیم قرار گرفت؛ عاشقانه سرود. حالا ایشان اشاره کردند به شعرهایی که نسبت به بنده اظهار محبّت کرده؛ نه، مخصوص من نبود، یک وقتی ایشان یک شعری گفته بود، تقریباً اسم همهی مسئولین کشور را بهنحوی در آن شعر آورده بود و اظهار محبّت به اینها کرده بود. من یادم است مرحوم ظهیرنژاد، مرحوم چمران، در شعر [ او ] بودند؛ گفتیم شهریار از شماها یاد کرده. اینها اصلاً با شهریار ارتباطی نداشتند، شهریار هم با اینها کمترین رابطهای نداشت، هیچ نگاهی به اینها نداشت، اصلاً پارساتر از این حرفها بود؛ امّا درعینحال دل او حرف زد، آمد در میدان. این استقلال فکری که او را یک روز نسبت به مبانی اسلام پابند کرد، یک روز نسبت به انقلاب اینجور نزدیک کرد، از جملهی ویژگیهای برجستهی شهریار است. [ و ] آن مسئلهی مسلمانی و تدیّن؛ شهریار در یک محیطی و در یک فضایی زندگی کرد که محیط دین و دینداری نبود؛ یعنی آمد تهران، در محیطهای شعری، در محیطهای کاریِ آن روز، در دوران رضاخان - که دشمنی با دین و مخالفت با دین یک امتیاز برای هر کسی که میتوانست ابراز وجودی بکند محسوب میشد - در آن دورانها شهریار از دین، از خدا، از پیغمبر، از امیرالمؤمنین سروده؛ این « علی ای همای رحمت » مال همان روزگاران است، همان اوقاتی که عزاداری برای امام