خب، این تدیّنش، آن مسئلهی آمدنش در خطّ انقلاب و مدیحهسراییاش برای بسیجیان، بسیجیانی که نه ادّعا داشتند، نه به کسی پاداش میدادند، جز این که فلانجا جلسه داریم، آقای شهریار بیاید شعر بخواند و میکشاندند پیرمرد را میبردند؛ در خود تبریز و در بعضی جاهای دیگر. فقط اسباب زحمت شهریار، که او را بکشند اینور آنور شعر بخواند.
حالا یک بیت هم از شعرِ وادیِ عاشقانهی شهریار بخوانم:
این شهریار است؛ یعنی واقعاً نظیر شهریار کسی را نداریم. ما زمان خودمان شعرای بزرگی داشتیم که با بعضی هم از نزدیک آشنا بودیم، مثل مرحوم امیری فیروزکوهی، رهی، قبل از اینها، ملکالشّعرای بهار، که اینها واقعاً شعرای درجهی یک بودند، امّا هیچکدام شهریار نیستند. شهریار، مجموعهای از این خصوصیّاتی است که در یک شاعر جمع نمیشود. شهریار را شاعر ادبیّات فارسی - که شامل ایران و غیر ایران است - باید دانست؛ شاعر ایران بهعنوان یک نقطهی برجستهی ملّی برای کشور باید دانست؛ ارزش شهریار و ارزشهای موجود در شهریار