پیغمبر رشد پیدا کرده و با تربیت او تربیت شده است. در دوران اول جوانی و نوجوانی، مسئلهی بعثت و حوادث دشواری که با بعثت پیغمبر، برای آن بزرگوار پیش آمد و امیرالمؤمنین دائم متصل به پیغمبر بود و همهی این حوادث را امیرالمؤمنین تجربه کرد. از اول بعثت تا آن روزی که بعثت و رسالت اعلام شد، حملهها و سختیها شروع شد. خودِ امیرالمؤمنین میفرماید: « لقد کنت اتّبعه اتّباع الفصیل اثر امه »؛ مثل برّهای که دنبال مادرش حرکت میکند، دائم متصل به رسول خدا بودم. « یرفع لی فی کلّ یوم من اخلاقه علما و یأمرنی بالاقتداء به »؛ هر روز، با عمل و اخلاق خود، یک درس و دانش جدیدی به من میآموخت و از من میخواست که به آن عمل کنم. پیغمبر این شخصیت والا و ملکوتی را تربیت میکرد و میساخت. « و لقد کان یجاور فی کل سنة بحراء »؛ هر سال مدتی را در غار حراء میگذرانید. « فأراه و لایراه غیری »؛ من میرفتم او را میدیدم؛ هیچ کس غیر از من به سراغ او نمیرفت و او را نمیدید. « و لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسولالله ( صلّیالله علیه و آله ) و خدیجة و انا ثالثهما »؛ تنها خانهای که اهل آن، مسلمان بودند، خانهی ما بود؛ پیغمبر بود، خدیجه بود و من. « اری نور الوحی و الرّسالة و اشمّ ریح النّبوة »؛ نور پیغمبری را میدیدم؛ عطر دلپذیر نبوت را استشمام میکردم. امیرالمؤمنین این چنین پرورش پیدا کرد. آن وقت قضایای بعثت و سختیها پیش آمد؛ آن روزی که پیغمبر خدا و مسلمانها را از مکه بیرون کردند و آنها مجبور شدند به شعب ابیطالب - آن درّه و شکاف کوه که متعلق به ابیطالب بود؛ جای بیآب و علف - پناه ببرند، امیرالمؤمنین هفده سالش بود. جوان هفده ساله وارد شعب