یعنی اگر این مسئولیت را کنار بگذارند، یا از آنها بگیرند، یک روحانی اند و مشغول کار روحانیشان هستند. این، پدیدهی خیلی بزرگ و مهمی است و باید مهم شمرد. ارتباط با مردم هم یک ارتباط دو جانبه و تنگاتنگ است. مردم به روحانی میرسند، روحانی به مردم میرسد. رسیدگی روحانی به مردم هم فقط مسئلهگویی نیست؛ در حالی که در بین ما اینطوری جا افتاده است. روحانی گرهگشایی میکند، مشورت فکری میدهد و حل و فصل خصومتها و اختلافات را میکند؛ الان هم همینطور است. مینشیند، حرف میزند، نصیحت میکند و دل به دل مردم میدهد. لذا هر جایی هم که منصوبان ما در مشاغل گوناگون هستند و رفقا و طلبهها و فضلایی را میفرستیم، سفارش من به آنها این است؛ مثلاً در مورد دانشگاه میگویم در دانشگاه آنطور رفتار کنید که گویا در مسجد پیشنمازید، با مردم مینشینید حرف میزنید، سؤال میکنند، جواب میدهید، گلهگزاری دارند، مشکل دارند، مشکل روحی دارند، مشکل فکری دارند؛ یعنی همدلی با مردم. همین خصوصیت - با مردم بودن - باعث شده است که در تحولات عظیم اجتماعی کشور ما - که مهمترین کشور شیعهی دنیاست - روحانیت پیشقدم باشد. شما ببینید کدام تحول بزرگ و اساسی - سیاسی محض - در کشور انجام گرفته است که در آن روحانیت در صف مقدم نباشد؛ از ایستادگی در مقابل دستاندازی اقتصادی خارجیها - مظهرش ماجرای تنباکو و « قرارداد رژی » در زمان میرزای شیرازی بود؛ نمونهی دیگرش در قرارداد « رویتر » بود که باز آنجا روحانیون مخالفت کردند؛