صهیونیستی انجام میگیرد و اعلام میشود، ولی یک نگاه به عرض و طول این ماجرای شصت ساله، آشکارا از حقیقت تکاندهنده و عبرتآموزی خبر میدهد و آن چیزی نیست جز دگرگون شدن صحنه و جابهجا شدن جایگاه اقتدار دو جبهه؛ هم در خودِ فلسطین و هم در خاورمیانه و دنیای اسلام، که اساساً فاجعهی غصب فلسطین برای در قبضه گرفتن و سیطرهی بلندمدت و تضمین شده بر آن، از سوی سیاستمداران غربی طراحی و اجرا شده بود. فلسطین دههی 1940 را در نظر بیاورید: سرزمینی در قلب دنیای عرب، کشوری فقیر، حکومتی ضعیف، مردمی بیخبر و همسایگانی دستنشاندهی استعمار؛ ثروتمندترین و مسلحترین و شریرترین دولت غربی به تحریک صهیونیستها آن را از دست مسلمانان بیرون میآورد و به یک حزب نژادپرست و جرّار و تروریست میسپارد. همهی دولتهای غربی و هر دو قطب سیاسی متخاصم عالم به آن کمک میکند؛ دولتهای دستنشاندهی منطقه از قبیل ایرانِ پهلوی و بعضی دیگر به اسلام و عربیت پشت کرده، در خدمت آن قرار میگیرند؛ پول و سلاح و علم و صنعت از سوی همه در اختیارش گذاشته میشود؛ امریکا مانند قیّم و وکیلمدافع و کارپرداز او عمل میکند و شوروی هم تنها در این مسأله با امریکا هیچ مخالفتی نمیکند؛ قطعنامههای سازمان ملل در همان حد ضعیف و محافظهکارانهاش هم از سوی دولت جعلی و یاغی صهیونیست مورد بیاعتنایی کامل قرار میگیرد؛ با پشتگرمی امریکا و اروپا به مصر، به سوریه، به اردن، به لبنان، حملهی نظامی میکند و بخشهایی را به قصد تصرف دائم اشغال میکند؛ بیمحابا از ترور و قتل