و غارت حرف میزند و تهدید میکند و تروریستهای معروف یکی پس از دیگری در آن به حکومت میرسند، که آخرین آنها جنایتکار معروف « صبرا و شتیلا » ست. دهها سال در صحنهی فلسطین، دولت غاصب با چهرهای خشن، بیانعطاف، طلبگار و شکستناپذیر باقی میماند. در جبههی مقابل، پس از آن ضعف و انکسارِ نخستین و ناکامی تلاشهای نیمهکارهی سالهای اول، تجربهها یکیک خود را میآزمایند و دستاویزهای فکری و عملی از قومیت و ناسیونالیزم تا چپگرایىِ مارکسیستی و امثال آن از بوتهی آزمایش، ناموفق بیرون میآیند. ایمان دینی - که ملت به آن سخت پایبند است - به همت مجاهدان صبور و مقاوم بهتدریج نقطههای روشنی در افقِ بسته و غمآلود پدید میآورد و امیدهایی میآفریند؛ و در این هنگام، ناگهان خورشید « انقلاب اسلامی » از مشرق طلوع میکند؛ بر روی پرچم بلند این انقلاب الهی، همراه با نام خدا و شریعت اسلامی، نام فلسطین نقش بسته است. از این مقطع، مسیر حوادث دگرگون میشود و روند زوال دولت غاصب و زوال سیطرهی مطلق امریکا در منطقه - که در طول سالهای دراز، شریک جرم دولت غاصب بوده - آغاز میگردد؛ گروههای جهادی مؤمن به اسلام در فلسطین و لبنان سر بر میآورند و نسل مبارزان صادق و سرسخت را متشکل میکنند؛ جهاد و شهادت زنده میشود و قدرت حقیقی - یعنی قدرت ملتی که عزم ایستادگی و فداکاری در او راسخ است - جایگاه خود را در معادلات فلسطین و منطقه باز مییابد. خون مطهر جوانان شهادتطلب و حضور میدانی مبارزانِ از جان گذشته،