بیانات سال 86


را بدهد، قرضهای پیغمبر را ادا کند، طلبهای او را جمع‌آوری کند و در مدینه به پیامبر ملحق شود. شب هم که بنا بود بریزند در آن خانه و پیغمبر را با شمشیرهاشان قطعه قطعه کنند، او بود که حاضر شد جای پیغمبر بخوابد؛ خود را در معرض این خطر قرار بدهد. این شخصیت را ببینید ! عظمت را ببینید ! این میشود الگو.

وقتی پیغمبر در مدینه حکومت تشکیل داد، امیرالمؤمنین شد سرباز درجه‌ی یک پیغمبر در تمام این ده ساله؛ از بیست‌وسه سالگی تا سیوسه سالگی. هر جا پیغمبر مسئله یا مشکلی داشت، علی بن ‌ابی طالب ( علیه‌السّلام ) اول کسی بود که آنجا در کنار پیغمبر و برای دفاع از حقیقت پیغمبر حاضر بود. در جنگها پیشروِ جنگ، او بود؛ در گرههای مشکل و باز نشدنىِ جنگهای پیغمبر، شمشیر او گره‌گشا بود. هرجا همه عقب مینشستند، او جان خود را کف دست میگرفت و میرفت جلو. هیچ چیز هم برای خود نخواست؛ یکسره در راه خدا و برای خدا و در خدمت پیغمبر.

پیغمبر که از دنیا رفت، امیرالمؤمنین حق خلافت را متعلق به خودش میدانست؛ برای این کار اقدام هم کرد، حرف هم زد، ابلاغ دعوت هم کرد؛ بعد که دید نمیشود، بعد که دید اگر او وارد میدان شود و کار دعوت به خود را ادامه دهد، اجتماع مسلمانان از هم میپاشد، کنار کشید. « فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجا ». بیست و پنج سال،

«5»