یک عدهی معدودی سلطهگرند. یعنی هرم دنیا ناگهان از سطح وسیع قاعده، با یک حرکت تند و تیز به رأس کوچکی میرسد که دارد بر همهی دنیا حکومت میکند؛ این دنیای سلطه است. بعد از فروریختنِ شوروی، دنیای سلطه باز هم دامنهاش تنگتر شده؛ یعنی این رأس، به شکلی در انحصار یک دولت و یک قدرت درآمده و او امریکاست. امریکا هم قانع نیست؛ روسیه هم که در مقابل امریکا کوتاه آمد، باز امریکا قانع نیست و دارد همینطور پیشروی میکند؛ الان استقرار سامانههای موشکی در قلمرو ناتو - در اروپا - را ببینید، این یکی از آن کارهاست؛ یا حضور امریکا در قفقاز را ببینید؛ قفقاز یک روزی حیات خلوت روسها بوده ! امریکا همینطور دارد روسیه را هم محاصره میکند. حالا در این دنیای سلطه - که حتّی دولتهای اروپایی هم که خودشان جزو خانوادهی قدرتند، جرأت نمیکنند در مقابل قدرت امریکا حرفِ زیاد بزنند و فقط گاهی نق میزنند؛ چه برسد به دولتهای متوسط و پایین - ملتی بوجود آمده که تمام مسلّمات آن رأس قدرت را زیر سؤال برده؛ همهی مسلّمات سیاسىِ رأس قدرت، رفته زیر سؤال. زیر سؤال رفتن، فینفسه چیزی نیست؛ اما اشکالش برای امریکا این است که این مجادلهی سیاسی، یک مجموعهی عظیمی تماشاگر دارد. تماشاگرها کیستند ؟ ملتها؛ که دارند نگاه میکنند و میبینند. تأثیری که این در روحیهی ملتها میگذارد، برای قدرت استکباری امریکا از هر زهری تلختر است. امروز در همان کشورهایی که امریکا بر دولتهای آنها مسلط است