بیانات سال 87


نداشته‌اند؛ چه آن‌جائی که یک سلسله، قدرت را به یک سلسله‌ی دیگری میداده و چه آن‌جائی که در درون یک سلسله کشمکش قدرت بوده است؛ که باز اگر مثالش را از شیراز شما بخواهم بزنم، در دوران قاجاریه و بعد از مرگ فتحعلیشاه قاجار، در همین شیراز یکی از پسرهای بزرگ فتحعلیشاه به نام حسین‌علیمیرزا حاکم بود و حکومت را برای خودش میخواست؛ اما در تهران محمدشاه - که نوه‌ی فتحعلی شاه بود - به پادشاهی رسیده بود؛ جنگ شد. در همین بیرون دروازه‌های شهر شیراز، بین دو نیرو جنگ اتفاق افتاد ! البته مردم در این جنگها لگدمال میشدند؛ به آنها خسارت وارد میشد و مزرعه‌شان، مالشان، ملکشان و جانشان تهدید میشد، اما هیچ دخالتی در این درگیریها نمیکردند. در طول تاریخ این‌جوری بوده است.

البته عرض کردم، فقط یک مورد استثناء وجود دارد - که آن هم از لحاظ تاریخی مورد تردید است و با افسانه‌ها مخلوط است - و آن داستان کاوه‌ی آهنگر است؛ که میگویند این آهنگر به کمک مردم حرکت کردند و سلطنت ضحاک ماردوش را از بین بردند. اگر واقعیت داشته باشد و راست باشد، در تاریخ همین یک مورد است و دیگر نمونه‌ای ندارد. البته در تاریخی که اروپائیها برای کشور ما از دوران پهلوی به این طرف نوشته‌اند، اسمی از فریدون و ضحاک و کاوه‌ی آهنگر وجود ندارد؛ آنها جور دیگری تاریخ را نوشته‌اند که آن مقوله‌ی دیگری است و حالا نمیخواهیم وارد آن بشویم.

«10»