چیزهائی که فرمود، این بود: این نظری که شما دارید، یک نظر است. « فرقة تری ما ترون »؛ یک عده همین نظر شما را قبول دارند. « و فرقة تری ما لاترون »؛ یک عده حرفی را قبول دارند که شما معتقد به او نیستید، او را قبول ندارید. « و فرقة لاتری هذا و لا ذاک »؛ یک عدهای هم نه آنطرفی و نه آنطرفی، یک نظر سومی دارند. « فاصبروا »؛ صبر کنید تا امیرالمؤمنین با حکمت کار خود را انجام بدهد. « حتّی ... تؤخذ الحقوق مسمحة »؛ بگذارید با سماح، با ملاطفت، با ملایمت، حق ذیحق را بگیریم، احقاق حق بکنیم. « و اذا لماجد بدّا فاخر الدّواء الکىّ »؛ [1] تا میتوانیم با تسامح، با سماح، با خوشرفتاری، حق را به حقدار برگردانیم، احقاق حق بکنیم. اگر دیدیم چارهای نماند، زیر بار حق نمیروند، آن وقت « اخر الدّواء الکىّ ». این یک مثل معروف عربی است؛ « اخر الدّواء الکىّ »؛ یعنی آخرین چاره را دیگر با قاطعیت انجام میدهیم. تا آنجائی که ممکن است، با دارو و مرهمگذاری عمل میکنیم برای اینکه این زخم را علاج کنیم و شفا بدهیم؛ مرهم میگذاریم؛ وقتی نشد، آخر کار داغ میکنیم؛ چارهای نیست. در جنگ صفین قبل از آنی که جنگ شروع بشود، یک عدهای همینطور پا به زمین میکوبیدند که امیرالمؤمنین چرا حمله نمیکنی ؟ اصرار میکردند که حمله کن. امیرالمؤمنین فرمود: « فواللَّه ما دفعت الحرب