بیانات سال 88


در فاصله‌‌‌‌‌ی این دو روز یا دو شب - از سحر نوزدهم که امیرالمؤمنین به دست آن ملعون ضربت خوردند تا شب بیست و یکم - چند تا حادثه‌‌‌‌‌ی درس‌‌‌‌‌آموز اتفاق افتاد:

یکی در همان لحظه‌‌‌‌‌ی اول بود. وقتی ضربت را این دشمنِ خدا بر امیرالمؤمنین وارد کرد، در روایت دارد که حضرت هیچ آه و ناله‌‌‌‌‌ای نکردند؛ اظهار دردی نکردند. تنها چیزی که حضرت فرمودند، این بود: « بسم اللَّه و باللَّه و فی سبیل اللَّه، فزت و ربّ الکعبة »؛[1] به خدای کعبه سوگند که من رستگار شدم. بعد هم امام حسن مجتبی ( علیه‌‌‌‌‌السّلام ) آمد سر آن بزرگوار را در دامان گرفت. روایت دارد که خون از سر مبارکش میریخت و محاسن مبارکش خونین شده بود. امام حسن همانطور نگاه میکرد به صورت پدر، گریه چشمان امام حسن را پر اشک کرد؛ اشک از چشم امام حسن یک قطره‌‌‌‌‌ای افتاد روی صورت امیرالمؤمنین. حضرت چشم را باز کردند، گفتند: حسنم ! گریه میکنی ؟ گریه نکن؛ من در این لحظه در حضور جماعتی هستم که اینها به من سلام میکنند؛ کسانی در اینجا هستند - در همان لحظه‌‌‌‌‌ی اول؛ اینی که نقل شده است از حضرت - فرمود: پیغمبر اینجاست، فاطمه‌‌‌‌‌ی زهرا اینجاست. بعد حضرت را برداشتند - بعد از اینکه امام حسن ( علیه‌‌‌‌‌السّلام ) نماز را در مسجد خواندند، حضرت هم نشسته نماز

  1. 1. مناقب آل ابی‌طالب، ج ۲، ص ۱۱۹

«12»