خودشان قیاس کردند؛ اشتباه کردند. « ﴿نسوا اللَّه فأنساهم انفسهم ﴾ »؛[1] وقتی با خدا قطع رابطه شد، انسان حتّی خودش را هم درست نمیتواند بشناسد، چه برسد به جامعهاش، چه برسد به آرمانهایش. چه جور انسان با خدا قطع رابطه میکند ؟ وقتی که هوسها، گرایشهای مادی، خودمحوریها بر جان انسان غلبه پیدا کرد و این جاذبهها مثل تار عنکبوتی، حشرهی ضعیفِ همت و ایمان آنها را در خود فرا گرفت، آن وقت متوقف میشوند. اینجوری داشتیم. در گذشته هم داشتیم، در آینده هم خواهیم داشت؛ اینها ریزشها هستند. آن کسانی که از راه انقلاب و مسیر انقلاب باز میمانند، لزوماً کسانی نیستند که از اول، کمر دشمنی با انقلاب بستهاند. وقتی که انگیزهی مادی بر انسان غلبه کرد، در راه میماند؛ وقتی هدفهای کوچک و حقیرِ شخصی: رسیدن به مال و منال، رسیدن به تجملات، رسیدن به ریاست، رسیدن به قدرت، برای انسان شد هدف، هدف اصلی از یاد میرود. در یک مسیر وقتی که ما در پی آن هستیم که به محلی، به هدفی برسیم، اگر در راه سبزهزاری، یک چشمهای، قهوهخانهی خوبی پیدا شد و پامان سست شد و آنجا را هدف فرض کردیم، دلمان خوش شد به اینکه این لحظه را خوش بگذرانیم، هدف از یاد خواهد رفت؛ از راه خواهیم ماند. این بلائی بود که سرِ بعضی آمد، دیگران را هم به خودشان