آقای قاضی و متأثرین از ایشان هر جا بودند، همینجور بود. در تهران، در آذربایجان، در خود نجف، در بروجرد، در جاهای دیگر، هر جا شاگردهای ایشان بودند، مرکز معنویت و مرکز اشعاع روحانیت بودند. نمیشود اینها را ندیده گرفت. طلبه ها را نصیحت کنید. طلبه ها را به تفکر، تأمل، ذکر موت و پرهیز از درس خواندن و تلاش کردن برای رسیدن به مقامات عالی برای جلب توجه مردم به سمت خود، هدایت کنید. طلبهها درس بخوانند لله، فی الله و بالله؛ این آن وقت میشود حوزهی با برکت. این مسائلی که آقایان فرمودند، همهاش مسائل لازمی بود. رئوس مطالب را من یادداشت کردم. حقیقتا هیچکدام از این نکاتی که آقایان گفتند، نکات کم اهمیتی نبود؛ بعضی در کمال اهمیت بود، بعضی هم حائز اهمیت بود. اولا اگر بخواهیم این خواستهها و این آروزها - چون خیلی از آنها آرزو بود - تحقق پیدا کند، جز با اخلاص، با تلاش برای خدا، با کار برای خدا، با رها کردن مشکلاتی که ناشی از هویپرستی ما و دنیاطلبی ماست، ممکن نخواهد شد؛ والا ما بر سر چیزهای کوچک یقهی هم را بگیریم و دسته بندیهای گوناگون تشکیل دهیم و برای هیچ، هیاهوها کنیم، معلوم است که به اینجاها نخواهیم رسید؛ وقتی باقی نمیماند برای اینکه بخواهیم این همه کار بزرگ را انجام دهیم. ثانیا اگر این خواستهها تحقق هم پیدا کند، روح ندارد. ما چطور می