است، ویران شده است و با یک حادثه از بین میرود و دیگر قابل بازسازی نیست؛ برخلاف آن وقتی که این ذخیره را داشته باشد. اهمیت فرهنگ این است. خب، برای اینکه این شاکله حفظ شود، یا اگر نقصی دارد، تکمیل شود، یا اگر رخنهای در آن هست، فسادی در آن هست، برطرف شود و به اصلاح تبدیل شود، طبعاً در جامعه اقطاب اثرگذاری وجود دارند. روشنفکران جامعه، نخبگان جامعه، علمای دینی، فعالان سیاسی، و در رأس همه، حکومت و دولت - دولت به معنای عام، به معنای حکومت - اینها آن اقطاب تأثیرگذار هستند؛ اینها میتوانند فرهنگ را منحط کنند، یا تضعیف کنند، یا تقویت کنند، یا ترمیم کنند، یا بعکس مجروح کنند و در آن خلل وارد کنند. حقیقتاً اینجوری است؛ یعنی میتوان فرهنگ یک ملت را، حتّی در بخشهائی که مربوط به خصوصیات اقلیمی است - چون بخشی از فرهنگ یک ملت، از اقلیم، از آب و هوا، از موقعیت جغرافیائی، از جغرافیای سیاسی سرچشمه میگیرد - در بلندمدت تغییر داد. آن که میتواند تأثیر بگذارد و به سمت مثبت یا به سمت منفی تغییر بدهد، همین قطبهای اثرگذارند؛ که علما هستند و نخبگان هستند و روشنفکران هستند و حکام هستند. « النّاس علی دین ملوکهم » ناظر به همین معناست و شواهدش در تاریخ زیاد است. در کشور خود ما، در تاریخ خود ما هم این هست. خب، این حقیقت، ما را در مقابل یک مسئولیت عظیمی قرار میدهد. ما یک نگاهی بکنیم به وضع کشورمان، به وضع جامعهمان؛ آیا فرهنگ جامعه، آن فرهنگ مطلوب و منظور نظر انقلاب عظیم اسلامی هست یا نیست ؟ اگر