و بیست سال تمام شود. یکی از امانتدارها شما هستید؛ باید این امانت را حفظ کنید، باید منتقل کنید. البته حوادثِ روز به روز و نو به نو در انقلاب هست که باید به همهی اینها رسید، لیکن آن را هم نبایستی فراموش کرد. یکی از همین چیزهائی که مربوط به جنگ است و از چیزهائی است که ذهن من را مشغول میکند، این جانبازهائی هستند که بعد از مدتی به شهادت میرسند؛ این خودش یک موضوع ویژه است؛ این غیر از شهیدی است که در جبهه شهید شده و دربارهاش هم شعر گفته شده؛ این انسانی است که یک تجربهای را گذرانده و رنجی را تحمل کرده، آخرش هم شهید شده. بگردید موضوعات اینجوری را پیدا کنید. همچنین در موضوعات مربوط به مرثیه، مرثیهی سیدالشهداء و قضایای کربلا. خب، انسان میبیند زبانحالهائی که گفته میشود، زبانحالهای زیادی است؛ البته ممکن است بعضیاش هم مطابق با واقع نباشد، یعنی چیزهائی نباشد که انسان بتواند آنها را تأیید کند؛ لیکن زمینههائی وجود دارد. من مثلاً دربارهی مصیبت حضرت اباالفضل ( علیه الصّلاة و السّلام ) به نظرم میرسید که یکی از بخشهای مهم و جذابی که میتواند این مصیبت را بیان کند، همان زبان حال مادر حضرت اباالفضل است؛ همان « لا تدعونّی ویک امّ البنین »، یا آن شعر دیگری که به ایشان منسوب است. خب، این دو تا شعر است. البته اینها ترجمهی شعری هم شده، ترجمهی خیلی جالبی نیست، خیلی قوی نیست؛ اما خود این یک عرصه است: مادری است؛ صورت قبر چهار جوانش را که در کربلا شهید شدند، در بقیع میکشد و نوحهسرائی میکند و حماسه میآفریند. همهاش