دادن کتاب را به عهده میگیرد؛ کتابدار میتواند منبع و منشأ و مرجعی باشد برای راهنمائی مراجعه کنندگان به کتاب. یکی از کارهای مهم این است که ما ذهن را عادت بدهیم به نظم در مطالعه. گاهی مراجعهی به یک کتاب اگر در جای خود قرار بگیرد؛ یعنی قبل از این کتاب، کتابهای دیگری که متناسب با این موضوع است، خوانده شده باشد، بعد این کتاب مطالعه شود، تأثیر بمراتب بیشتر و عمیقتری خواهد داشت از این که این کتاب بدون ملاحظهی آنچه که مرتبط با آن است، دیده شده باشد. خب، این راهنمائی میخواهد. بعضی از ذهنها اهل کتابند؛ منتها کتاب آسان، کتابی که احتیاج به فکر کردن نداشته باشد. عیبی ندارد، این هم کتاب خواندن است، نفی نمیکنیم؛ اما بهتر از این شیوهی کتابخوانی، این است که انسان در مجموعهی کتابخوانىِ خود بتواند بیامیزد کتاب آسان را - فرض کنید رمان را، خاطره را، کتابهای تاریخی آسان را - با کتابهائی که احتیاج دارد به فکر کردن، مطالعه کردن؛ این نوع کتابها را باید وارد مقولهی کتابخوانی کرد. ذهن را عادت بدهیم به این که اهل تأمل باشد، اهل تدقیق باشد؛ ذهن کار کند، در مواجههی با کتاب فعالیت کند؛ این احتیاج دارد به راهنمائی. یکی از چیزهائی که ما امروز خیلی احتیاج داریم، برنامههای مطالعاتی برای قشرهای مختلف است. بارها اتفاق میافتد که جوانها را، نوجوانها را به کتابخوانی تشویق میکنیم؛ مراجعه میکنند، میگویند آقا چه بخوانیم ؟ این سؤال یک جواب ندارد؛ احتمالاً جوابهای متعددی دارد. مجموعهی متصدیان