بیانات سال 90


دنیا اینجوری است؛ میتواند انسان بکند، دست باز است - از اینجا که رفتیم، دست بسته است؛ دیگر هیچ کار نمیتوانیم بکنیم؛ مگر دیگران یک وقتی به یاد ما بیفتند، یک صدقه‌ای بدهند، استغفاری بکنند، یک چیزکی خواهد رسید؛ که به هیچ وجه جایگزین آن کاری که خود ما میتوانستیم بکنیم، نخواهد شد. لذاست که این فرصت را باید قدر دانست.

اگر بخواهیم این قدردانی را به معنای حقیقی کلمه به کار ببندیم، باید همه‌ی نیروها را به صحنه بیاوریم؛ واقعاً کمربسته‌ی کار، وارد میدان شویم و یک مقداری هم برگردیم به خودمان، نقصهای خودمان را مشاهده کنیم. ما هر کداممان نقصهائی داریم؛ کم هم نیست. معمولاً عیوب ما انسانها خیلی بیشتر از محسّناتمان است؛ خودمان ملتفت نیستیم. اگر اینجور نبود، کسی مثل پیغمبر با آن عظمت - که نور خالص است و ظلمتی در وجود او نیست - استغفار نمیکرد. پیغمبر هم استغفار میکرد؛ « لأستغفر اللَّه فی کلّ یوم سبعین مرّة ». حضرت فرمود: بارها و بارها من در روز استغفار میکنم؛ « انّه لیغان علی قلبی ». طبیعت بشر، اینجوری است. ما مجموعه‌ای از ضعفها هستیم؛ اما خدای متعال توان قدرت پیشرفت و حسن بیانتها را هم در ما قرار داده، که میتوانیم همین طور هی بر این ضعفها فائق بیائیم؛ یکی پس از دیگری این صفرها را تبدیل کنیم به عدد، این منفیها را تبدیل کنیم به مثبتات. خدا که به ما ظلم نمیکند. ما میتوانیم همه‌ی اینها را از آن طرف برگردانیم به عدد. هرچه کردیم، پیش رفتیم. آن مقداری که باقی میماند و کمبود کار ماست، این را باید متوجه باشیم. یعنی اگر انسان متوجه ضعفهای خود و کمبودهای کار خود و عیوب خود نبود، عقب خواهد ماند. یکی از

«2»