بیانات سال 90


زبانش جاری میشود، غافل نباشد؛ اینجور نباشد که نفهمد. مثلاً من که حالا دارم با شما حرف میزنم، خب، شما مخاطبید. انسان توجه دارد که یک مخاطبی دارد و دارد گوش میکند و دارد حرف میزند. در نماز هم همین جور باشد؛ یک مخاطبی داشته باشیم، با او حرف بزنیم. من حتّی عرض میکنم اگر کسی معنای نماز را هم نداند، اصلاً هیچ نداند معنای این عبارات چیست، اما همین قدر بداند دارد با یکی حرف میزند، دارد با خدا حرف میزند، این قضیه انسان را نزدیک میکند - « ﴿قربان کلّ تقىّ » (  ۴ ) - این خودش مقرب است؛ تا اینکه حالا مثل ماها که معنایش را میدانیم و تفسیرش را میدانیم و چندین کتاب درباره‌اش خوانده‌ایم، اما وقتی که نماز میخوانیم، بالمرّه یادمان میرود که چه کار داریم میکنیم. به قول صائب - حالا شعرش یادم نمی‌آید، اما مضمونش این است - غیر از خدا که به یادت نمی‌آید، هر چی دیگر توی نماز یادت می‌آید؛ گم کرده باشی، پیدا میکنی.

نماز خوب است؛ حضور قلب در نماز - یعنی توجه به اینکه داریم حرف میزنیم، مخاطبی داریم - شروع خوبی است؛ نماز اول وقت همین جور؛ نماز به جماعت همین جور؛ نوافل همین جور؛ این فهرست را میشود انسان ذره ذره در زندگىِ خودش وارد کند. اگر همت کنیم، بالاخره سال نو میتواند این مبارکیها را ان‌شاءاللَّه با خودش داشته باشد.

البته غیر از این چیزها هم هر کدام از ماها - من، شماها - یک کاری داریم، یک شغلی داریم، یک جریان ویژه‌ای در زندگی خودمان داریم؛ آن را هرچه بهتر انجام دهیم، دقیق‌تر انجام دهیم، سعی کنیم ان‌شاءاللَّه خدائیترش کنیم، طبعاً آثار بیشتری خواهد داشت.

«5»