کنید؛ در مقیاس یک سازمان، مثل سازمان ارتش هم میتوانید این را ملاحظه و محاسبه کنید. آن روز ارتش در تصرف نااهلان بود؛ اما وقتی حرکت مردم آغاز شد، این بدنهی مؤمن و معدودی از عناصر سطح بالای مؤمن، راه خودشان را شناختند و جای خودشان را پیدا کردند. از همان روزهای اول پیروزی انقلاب، افرادی آمدند به عناصر انقلابی کمک کردند، برای اینکه بتوانند با ارتش زبان مشترکی پیدا کنند و با هم حرف بزنند. خب، همدیگر را نمیشناختند؛ نه مسئولین، نه انقلابیون، نه مبارزین، نه روحانیون، نه قشرهای دانشگاهی با ارتش سر و کاری نداشتند؛ زبان مشترکی نداشتند. به برکت انقلاب، این زبان مشترک ایجاد شد. امروز ارتش یکی از مردمیترین نهادهای کشور ماست. بین نهادهای گوناگونی که ساختار کشور و نظام را تشکیل دادهاند، وقتی ارتش را نگاه میکنیم، میبینیم یکی از نزدیکترین به آحاد مردم، به تمایلات مردم، به احساسات مردم، و یکی از نزدیکترین به کمک به حرکت عمومی مردم است؛ این خیلی چیز قیمتدار و باارزشی است. درست است که ارتشها در دنیا با شعار حفظ منافع ملی به وجود میآیند و به کار گرفته میشوند، اما واقعاً همین جور است ؟ ارتش آمریکا در عراق، ارتش آمریکا در افغانستان، منافع ملی آمریکا را حفظ کرد ؟ ملت آمریکا از اشغال افغانستان سود برد ؟ از کشتار مردم افغانستان خرسند و راضی شد ؟ از این که سربازان مزدورش بیایند مردم را به گلوله ببندند، بعد جنازههاشان را مثله کنند، بعد با اجزای بدن آنها عکس یادگاری بگیرند، منافع آمریکا تأمین شد ؟ اگر کسی از سران