بیانات سال 91


نمیشود، قاطی نمیشود. اینجا نخیر؛ اینجا کارگر بود، کشاورز بود، دانشجو بود، دانش‌آموز بود، پزشک بود، نویسنده‌ی مبرّز بود، شاعر برجسته بود، متخصص بود، مخترع بود و هست؛ همه وارد بسیج. شما بروید تشکیلات بسیج را نگاه کنید، در شهر خودتان هم نگاه کنید؛ همه جا همین جور است. اینجا دیروز یک جوان مخترعی آمده، خودش را جزو بسیج مخترعین معرفی میکند. اینها در دنیا نظیر ندارد. بسیج مخترعین، بسیج اساتید دانشگاه، بسیج نویسندگان، بسیج شاعران. گروههای روشنفکری، با قواره‌های مختلف، در این مجموعه‌ی عظیم و پرراز و رمزی که ما اسمش را « بسیج » گذاشتیم، حضور دارند. جوان هم هست، پیر هم هست، زن هم هست، مرد هم هست، متخصص کارهای صنعتی هم هست، متخصص کارهای روان‌شناسی هم هست؛ همه جور انسانی در این مجموعه حضور دارند.

خصوصیت دیگر، پابه‌رکاب بودن است. خب، عزیز من ! سی و سه سال از انقلاب میگذرد. حضور توده‌ای در انقلابهای گوناگون، یک ماه بود، دو ماه بود، حداکثر یک سال بود؛ بعد تمام شد. اینجا هم کسانی که میخواستند زندگی را و جمهوری اسلامی را از روی دستورالعمل‌های غربی تنظیم کنند و ترتیب بدهند، همین سفارش را میکردند. اوائل انقلاب سفارش میکردند که خیلی خوب، انقلاب تمام شد، مردم بروند خانه‌هاشان. در انقلابهای دیگر، مردم رفتند خانه‌هاشان؛ اما سی و سه سال از انقلاب میگذرد، بسیج در صحنه است، در عرصه است، پابه‌رکاب است. آن نسلی که آن روز وارد بسیج بودند، امروز افراد میانسال و مسنّی شده‌اند، محاسنهاشان سفید شده؛ نوه

«6»