نکتهی اول این است که نفس خدمتگزاری برای آحاد مردم، یک نعمت الهی است؛ یک موهبت است؛ حالا چه خدمتگزاری در مجموعههای رسمی باشد - مثل همین مسئولیتهائی که دوستان و برادران و مدیران در استان دارند - و چه در قالبهای رسمی نباشد؛ مثل خدمت به دین مردم، خدمت به فرهنگ مردم، خدمت به پیشرفت علمی مردم، خدمت به تقسیم و توزیع درست ارزاق بین مردم، برآوردن حوائج گوناگون، به هر شکلی که باشد. بنابراین نفس توفیق خدمتگزاری، یک نعمت است؛ این نعمت را باید شکرگزاری کرد. بنده از صمیم قلب و از بن دندان این را عرض میکنم که حقیقتاً خدمتگار مردم بودن، افتخار است؛ نه به عنوان یک شعار. بزرگان اهل معرفت ما به شاگردان خود، به دستپروردگان خود همیشه سفارش میکردند که در کنار ذکر و عبادت و خشوع و توسل و تذکر، به مردم خدمت کنند؛ گاهی این را ترجیح میدادند بر عبادات فردی؛ این مقرِب الیالله است. شما یک کار خوب که به نفع یک نفر انجام میدهید، این حسنه است؛ این شما را به خدا نزدیک میکند؛ این برای شما ثواب و اجر الهی و اخروی دارد؛ چه برسد به اینکه این خدمت شما، برای مجموعههای متعدد مردم، برای گروه مردم، برای اهل یک استان، اهل یک شهر، اهل یک بخش باشد. بنابراین اصل قضیه این است که ما اگر چنانچه توفیق خدمتگزاری پیدا کردیم، این را شکر بگزاریم؛ شاکر خدای متعال باشیم؛ این را نعمتی از طرف الهی بدانیم. نتیجهی این نعمت دانستن این است که برای این خدمتگزاری، منت بر سر کسی نگذاریم؛ این درجهی اوّلش است. خدای متعال به ما توفیق داده؛