نکتهی بعدی این است که ما میخواهیم نظر اسلام را پیدا کنیم. ما که با کسی رودربایستی نداریم. ما اگر بخواهیم نظرات منهای اسلام را - هرچه که ذهن ما میپزد و میپروراند - دنبال کنیم، به همان آشفتگیهائی دچار میشویم که متفکرین غربی در زمینههای گوناگون مبتلایش هستند؛ هم در فلسفه دچار هستند، هم در ادبیات و هنر دچار هستند، هم در مسائل اجتماعی دچار هستند؛ آراء متضارب گوناگون علیه یکدیگر، که غالباً هم اینها امتداد عملی پیدا نمیکند. نه، ما دنبال این هستیم که ببینیم نظر اسلام چیست. پس ببینید ما در بحث آزادی، اولین محدودیت را برای خودمان درست میکنیم. آن محدودیت چیست ؟ عبارت است از این که ما نظر اسلام را میخواهیم؛ خودمان را محدود میکنیم به نظر اسلام و چهارچوب اسلامی. این، اولین محدودیت. در بحث آزادی، از محدودیت نترسیم. چون وقتی گفته میشود آزادی، آزادی در معنای اوّلی - که با حملِ اوّلىِ ذاتی مشخص میشود - یعنی رها شدن. کسی که میخواهد دربارهی آزادی بحث کند، کأنه هر چیزی که اندکی با این رها شدن منافات داشته باشد، برایش سنگین میآید؛ یعنی دنبال استثناء میگردد. قاعده عبارت است از رهائی مطلق. او دنبال این میگردد که « الّا ما خرج بالدّلیل » اش چیست، که بگوید خب، در این زمینهها آزادی نه، در آن زمینهها آزادی نه؛ از این چند تا زمینه که بگذریم، آزادی بله. این اشتباه را انسان ممکن است در مواجههی با بحث آزادی بکند. من عرض میکنم اینجوری نیست. از اول هیچ پیشفرضی وجود ندارد که بخواهد به ما آزادی مطلق را بدهد - که حالا عرض خواهیم کرد