یک وقت حالا من و شما نشستهایم، یک حرف غلطی هم از دهان بنده میآید بیرون، چیزی نیست، [ چون ] دو نفر پهلو هم نشستهاند، مهم نیست؛ یک وقت نه، ما هزار نفر، ده هزار نفر، گاهی پنجاه هزار نفر مستمع داریم، گاهی این جمعیّت تبدیل میشود به جمعیّتهای میلیونی بهخاطر انتشار؛ اینجا باید محاسبه بشودکه تأثیر یک حرف غلط و نامناسب بر روی ذهن مخاطب چیست. یک عدّهای همان حرف غلط را قبول میکنند، و یک معرفت غلطی پیدا میکنند؛ یک عدّهای آن را استنکار میکنند و این استنکار موجب میشود که از اصل دین زده بشوند؛ بین کسانی و کسانی سرِ این حرف اختلاف میافتد؛ ببینید، از چند جهت مجاری فساد بهوجود میآید برای یک حرف غلطی که یک نفر میزند. از قدیم دیده بودیم ما - مخصوص حالا نیست؛ از بچّگی میرفتیم روضه و پای منبر - گاهی روضهخوانها روضههایی میخواندند که معلوم بود غلط است، معلوم بود خلاف است، امّا میخواندند؛ برای اینکه حالا چهارنفر مستمع دلشان بسوزد و گریه کنند. مگر به هر قیمتی باید این کار را کرد ؟ حادثه را بیان کنید؛ با هنرمندی بیان کنند تا مردم دلشان شیفته بشود و منقلب بشود، نه اینکه خلاف بگویند. حالاها هم میشنوم، منبری یا مدّاح سر منبر خطاب به امیرالمؤمنین میکند و میگوید آقا هرچه داری از امام حسین داری ! شما فکرش را بکنید ! این چه حرفی است و این چه مُهملگوییای است که کسی اینجور دربارهی امیرالمؤمنین حرف بزند ؟ امام حسین هرچه دارد از امیرالمؤمنین دارد، امام حسین هرچه دارد از پیغمبر دارد؛ چرا نمیفهمند این معانی و این مسائل را ؟ آنوقت ادّعا هم دارند، هرچه هم به دهنشان بیاید میگویند؛ یعنی اینها را خیلی باید بهنظر من بزرگ بشمُریم.