نداشتن بصیرت مثل نداشتن چشم است؛ راه را انسان نمیبیند. بله، عزم هم دارید، اراده هم دارید، امّا نمیدانید کجا باید بروید. ما که این همه در باب قضیّهی حوادث نُه دی روی بصیرت تکیه کردیم و بعضیها خوششان نیامد، به خاطر این است؛ اگر بصیرت نبود، همان ایمان ممکن است انسان را به بیراهه بکشاند. کسی که علم ندارد، بصیرت درست ندارد به آنچه پیرامون او دارد میگذرد، گاهی اوقات میشود که راه را عوضی طی میکند؛ همهی نیروی او نه فقط هدر میرود، بلکه به کجراهه او را میرساند و میکشاند؛ پس بصیرت لازم است. عمل صالح بر اساس ایمان، ایمان راسخ و ایمان درست، ایمان همراه با بصیرت، و تداوم و استقامت، اگر چنانچه بود، پیروزی قطعی است. اینهایی که پیروز نمیشوند، یکی از اینها را ندارند: یا ایمان نیست، یا ایمانِ درست نیست، یا استقامت نیست، یا بصیرت نیست؛ در نیمهراه بار را بر زمین گذاشتن است؛ طبعاً به نتیجه نمیرسند. ملّت ایران این شرایط را فراهم کرد؛ ایمان او درست بود، چون راهنمای او راهنمای صادقی بود، راهنمای ماهر و خبیری بود؛ یک فقیه آگاه به مسائل جهان، و بریدهی از مطامع و منافع مادّی شخصی، و آگاه به کتاب و سنّت؛ راه را به مردم نشان میداد، مردم هم با بصیرت حرکت کردند؛ فهمیدند که چه کار باید بکنند؛ آن کار را انجام دادند، وَ کانَ حَقًّا عَلَینا نَصرُ المُؤمِنینَ؛ حالا هم همینجور است. آنچه برای ما مهم است این است که ما در رفتار خودمان، در گذشتهی خودمان تأمّل کنیم و از ضعفهای خودمان و از قوّتهای خودمان درس