سال بهنحو مستقر در دنیا حاکم بود - دو پایهی اساسی داشت: یک پایهی فکری و ارزشی، و یک پایهی عملی، یعنی نظامی و سیاسی. عرض من این است که هردو پایه امروز دچار چالش شده، دچار تزلزل شده. اما آن پایهی اخلاقی و فکری عبارت بود از ادعای برتریِ فکری و ارزشی غرب - شامل اروپا و آمریکا - بر بقیهی مناطق جهان و بقیهی ملل عالم. شعارهایی را اینها مطرح کردند که این ربطی به پیشرفتهای علمی و صنعتی ندارد؛ شعارهای جذاب و فریبنده مثل شعار آزادی، شعار دموکراسی، شعار حقوق بشر، شعار دفاع از ملتها و از آحاد انسانها را سرِدست گرفتند و مطرح کردند و خواستند برتری نظام ارزشی خودشان را بر سایر مناطق عالم، بر ادیان عالم، بر نحلههای ( ۴ ) گوناگون فکری و بخصوص بر اسلام، از این طریق تثبیت کنند. موفق هم شدند؛ یعنی در دنیای اسلامِ ما، افرادی، گروههایی، شخصیتهای سیاسیای و دولتهایی که حقیقتاً معتقد شدند به برتریِ نظام ارزشی غرب، کم نیستند. امروز هم در داخل جامعهی ما کسانی هستند که همین فکر و همین عقیده را دارند. در بخش دوم که بخش عملی است - که پایهی دوم قدرت غرب و تسلط غرب بر مدیریت جهان بود - مسئلهی تواناییهای سیاسی و نظامی بود که اگر ملتها یا دولتها یا جریانهای گوناگونی تحت تأثیر آن نظام ارزشی و آن جنبهی اول قرار نمیگرفتند و تسلیم نمیشدند و ایستادگی میکردند، اینها با فشار سیاسی و با فشار نظامی با آنها مواجه میشدند و کارهای زیادی را انجام میدادند که کسانی که زیر بار آن عامل اول نمیرفتند، با فشار عامل