مطالبهی اسلام، تحقّق کامل دین اسلام است. این آن چیزی است که انسان در مجموع آن را احساس میکند. دین حدّاقلّی و اکتفای به حدّاقلها، از نظر اسلام قابل قبول نیست؛ ما در معارف خودمان چیزی بهعنوان دین حدّاقلّی نداریم، بلکه در قرآن کریم در موارد متعدّدی اکتفای به بعضی از تعالیم دینی دون ( ۴ ) بعضی، مذمّت شده است؛ « ﴿اَلَّذینَ جَعَلُوا القُرءانَ عِضین » ( ﴾ ۵ ) یا آیهی شریفهی « ﴿وَ یَقولونَ نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَ نَکفُرُ بِبَعض » ( ﴾ ۶ ) که مربوط به منافقین است، اشارهی به همین است. حتّی برخی از بخشهای دین که خیلی برجسته است - مثل اقامهی قسط - هم کافی نیست که انسان دل خود را خوش کند که ما حالا دنبال اقامهی قسطیم و اقامهی قسط خواهیم کرد، پس اسلام تحقّق پیدا کرد؛ نه، این نیست. بله مسلّماً اقامهی قسط در جامعه، یک قلم مهم است. از این آیهی شریفه در سورهی مبارکهی حدید، ﴿لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبِیِّنت وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتبَ وَ المیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط ( ﴾ ۷ ) اینجور بهنظر میرسد در بادی ( ۸ ) امر، که هدف از ارسال رسل و انزال کتب و معارف الهی، اقامهی قسط است که حالا این جملهی « لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط » را هرجور معنا کنیم - چه به این معنا بگیریم که « لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط » یعنی « لِیُقیمَ النّاسُ القِسطَ » که مثلاً « باء » را « باء تعدیه » بگیریم، که این وظیفهی مردم است که در محیط زندگی خودشان اقامهی قسط کنند؛ یا نه، « باء تسبیب » که « لِیَقومَ النّاسُ بِسَبَبِ القِسط »، یعنی با قسط با مردم [ رفتار کنیم ]؛ هرکدام از این دو معنا یا معانیِ احتمالیِ دیگری که وجود دارد، اگر در نظر گرفته بشود - اهمّیّت اقامهی قسط را در جامعه روشن میکند. لکن این بدین معنا