احساس میکند که این اسلام رحمانی یک کلیدواژهای است برای معارف نشئتگرفتهی از لیبرالیسم، یعنی آن چیزی که در غرب به آن لیبرالیسم گفته میشود. البتّه تعبیر لیبرالیسم و عنوان لیبرالیسم برای تمدّن غربی و فرهنگ غربی و ایدئولوژی غربی هم تعبیر غلطی است؛ چون واقعاً آنها نه لیبرالند، نه اعتقاد به لیبرالیسم به معنای واقعی کلمه دارند؛ ولی خب حالا یک اصطلاحی است لیبرالیسم. اگر اسلام رحمانی اشارهی به این است، این، نه اسلام است، نه رحمانی است؛ مطلقا. تفکّر لیبرالیستی از تفکّر اروپای قرن هجدهم و نوزدهم - یعنی زیربنای فکری اومانیستی که نفی معنویّت و خدا و مانند اینها است - سرچشمه میگیرد. چون خدایی نیست، پس سلیقهای است؛ چیزهای بشری اینجوری است؛ حتّی در حقایق علمی و حقایق آزمایشگاهی، شما ببینید سلیقهها چقدر مختلف است. امروز یک تشخیصی را در مورد یک مادّهای میدهند که مثلاً برای فلان بیماری یا برای فلان مشکل، مفید است؛ چند صباح بعد باز هم دانشمندانی اعلام میکنند که نخیر، این مفید نیست، مضر است ! یعنی کارهای غیر مستند به وحی الهی، در معرض خطا و اشتباه و دوگونه اندیشیدن و اینها است. پس تفکّر وقتی خدایی نشد، سلیقهای است؛ سلیقهای که شد، آنوقت ارزشها بر اساس منافع گروههای قدرتمند تعریف خواهد شد. امروز یک چیزی به نام ارزش آمریکایی وجود دارد؛ میشنوید در حرفهای آمریکاییها، [ میگویند ] ارزشهای آمریکایی، ارزشهای ما. بنیانگذاران آمریکای مستقل، در قرن هجدهم که آمریکا از استعمار انگلیس خارج شد و بهعنوان یک کشوری در آنطرف دنیا خودش را معرّفی کرد - همان کسانی که آنوقت بودند، جرج واشنگتن و دوروبریهایش و جانشینانش - ارزشهایی را گذاشتند؛ اسم اینها ارزشهای آمریکایی است. خود آن ارزشها در مقام ارزیابی، خیلیهایش چیزهای مشکلداری است؛ همان چیزهایی است که منتهی میشود به این