بیانات سال 94


آن‌وقت همان هدیه را بردم در دولت، گفتم این خرما را مقایسه کنید با خرماهای ما ! خرماهای ما بهتر از این هستند امّا این بسته‌بندی چقدر قشنگ است. آن‌وقت‌ها خرماهای ما در آن کیسه‌های فلان‌جور، با لگد توی حصیر میکردند، سرش را می‌بستند و عرضه میکردند ! حالا البتّه یک خرده بهتر شده. به‌هرحال واردات میوه، واردات بی‌رویّه است.

یک مسئله‌ی اساسی‌ای که این عمدتاً [ مربوط به‌ ] وزارت کشاورزی است - منتها فقط کار وزارت کشاورزی نیست - تمرکز بر روستا است. یعنی واقعاً این را یکی از بخشهای اساسیِ برنامه‌ریزی دولت باید قرار داد: ما متمرکز بشویم روی روستا. حرفش را در سالهای مختلف خیلی زده‌ایم امّا این کار عملاً اتّفاق نیفتاده. ما بایستی صنایع تبدیلی را به روستاها ببریم، به بعضی از شهرها ببریم. من در ارومیه دیدم سیب روی زمین ریخته بود ! گفتند اصلاً نمی‌ارزد؛ پول کارگر خیلی بیشتر از آن پولی است که ما از فروش این سیب به‌دست‌ [ می‌آوریم‌ ] یا هلو، زردآلو، انگور؛ خب، آنجا صنایع تبدیلی میخواهد. خیلی از جاهای گوناگون کشور، ما این میوه‌ها را داریم که در بعضی از اوقات، صرف نمیکند برای صاحب باغ که این میوه را جمع بکند. ما اگر صنایع تبدیلی داشته باشیم، خشک‌کننده داشته باشیم، بتوانیم آنجا از اینها استفاده بکنیم، این کار را باید بکنیم. و ظرفیّتها فوق‌العاده است؛ واقعاً فوق‌العاده است. من در ایرانشهر یک گوجه فرنگی دیدم به قدر یک گرمک ! یک دانه‌ی اختصاصی نبود؛ اصلاً گوجه فرنگی [ همین اندازه بود ]. آنجا یک باغی بود بین بمپور و ایرانشهر - وقتی که ما آنجا تبعید بودیم، دعوت کردند ما را، گوجه فرنگی آوردند به قدر یک گرمک ! پیاز آوردند به‌قدر همین مشت من ! من یادم است، پیاز را گرفتم در دستم، گفتم من میخواهم این را اندازه بگیرم، بتوانم بگویم؛ به همین اندازه‌ی [ مشت من‌ ] بود؛ انگشتهای من خم نشد، وقتی این پیاز را در دست

«26»