« میخواهیم بکنیم » یا « دستور دادهایم که بشود » یا « گزارش شده است که این شده است »، کافی نیست. اگر به اینجور گزارشی انسان دلخوش بکند، بعد یکوقت چشم باز میکنیم میبینیم که فاصلهی واقعیّت با آنچه ما خواستهایم زیاد شده. تذکّرات من راجع به این است. من در دو بخش تذکّراتی را عرض میکنم: یکی مسائل مربوط به علم؛ یکی مسائل مربوط به جنبههای ارزشی و اخلاقی، در واقع انسانسازی و سازندگی نیروی انسانی؛ چون نیروی انسانی خیلی مهم است. دیروز یکی از دوستانی که الان در جلسه حضور دارند - از افراد وارد و مطّلع - به من میگفتند که ما از لحاظ نیروی انسانیِ آماده، جزو چهار پنج کشور اوّل دنیاییم؛ یعنی کشورهایی که جمعیّتشان دو برابر کشور ما یا گاهی بعضی سه برابر کشور ما است، این تعداد نیروی انسانی تحصیلکرده و درسخوانده ندارند که ما داریم. ایشان گفتند سی میلیون؛ حالا عددها ممکن است یک مقداری کم و زیاد بشود. خب این مهم است؛ این خیلی مهم است. ما این نیروی انسانی را چهجوری میخواهیم جهت بدهیم ؟ جهت دادن مهم است. اگرچنانچه علم بود و جهت غلط، همین خواهد شد که امروز در دنیای عالِم، دنیای اهل تحقیق و پیشرفت علمی، امروز و دیروز در آنها مشاهده شده. خب شما ملاحظه کنید، استعمار بلای بزرگی بود که بر سر کشورهای منطقهی آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین فرود آمد؛ استعمار چیز عجیبی بود. این استعمار را چه چیزی بهوجود آورد ؟ علم. قدرتهای اروپایی این توفیق را پیدا کرده بودند که چند صباحی زودتر از فلان کشورها، مثلاً فرض کنید که به اسلحهی خودکار آتشی دست پیدا کنند؛ همین موجب شد که یک کشوری مثل انگلیس - مثلاً یک جزیرهی دورافتاده - بتواند بر کشور عظیمی مثل هند مسلّط بشود. بروید نگاهی به تاریخ جهان را بخوانید -